معنی شهبانوی روم باستان

حل جدول

شهبانوی روم باستان

یونو


شاعر روم باستان

هسیود

هوراس


امپراطور روم باستان

اکتاویانوس

باسیلیوس، سزار، ماکسیموس، هادریان


سراینده روم باستان

هوراس


سردار روم باستان

کاسیوس


خطیب روم باستان

سنکا


پزشک روم باستان

جالینوس

واژه پیشنهادی

شاعر روم باستان

هوراس

هسیود

لغت نامه دهخدا

روم

روم. (اِخ) کوه معروفی است در بلاد واسعه ای که آن را به صورت بلادالروم آرند. (از معجم البلدان). و رجوع به روم شود.

روم. (ع اِ) رَوم. نرمه ٔ گوش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به رَوم شود.

روم. (اِخ) رُم. در تداول مورخان اسلامی شهر پایتخت ایتالیا ومقر پاپ واقع در کنار رود تیبریس که 1178000تن جمعیت دارد. (ناظم الاطباء). نام پایتخت کشور ایطالیا که در قدیم پایتخت رومیان بوده است. این کلمه را بجای کلمه ٔ رُم که نام شهر کرسی کشور ایتالیاست و توسعاً به تمام آن کشور اطلاق می شده است به کار برده اند اما در اصطلاح مسلمین و مورخان اسلامی مراد از روم آسیای صغیر و توابع آن است بدین توضیح که دولتهای جمهوری و امپراطوری روم چون وسعت پیدا کرد و تا حدود آسیای صغیر مسخر آنان شد از قرن پنجم میلادی به این طرف منقسم به غربی و شرقی شد غربی همان ایتالیا بود به پایتختی شهر رم و شرقی آسیای صغیر به پایتختی استانبول، بدین مناسبت آن قسمتهای آسیای صغیر و استانبول را حتی بعد از ورود سلجوقیان و ترکان هم روم و رومیه می گفتندچنانکه مولانا جلال الدین بلخی را به مناسبت اقامت درلارنده و قونیه ٔ آسیای صغیر رومی نام دادند. بیزانس نام خود قسطنطنیه بوده است بعد بر همه ٔ مملکت روم (آسیای صغیر) اطلاق شد. (از یادداشت مؤلف). در حدودالعالم مشخصات و حدود روم قدیم به تفصیل آمده که خلاصه ٔ آن چنین است: حدود: از خاور به ارمینیه و سریر والان.از جنوب: حدود شام و دریای مدیترانه و حدود اندلس. از باختر: دریای اوقیانوس مغربی. از شمال: ویرانی شمال و حدود صقلاب و برجا و دریای خزران. این کشور دارای شهرها و دهها و آبادیهای پرنعمت و دریایکها و کوهها و حصارها و قلعه ها و جمعاً دارای چهارده ناحیه است سه ناحیه پس از خلیج قسطنطنیه و یازده ناحیه در خاور خلیج. قسطنطنیه پایتخت روم است و ناحیت دیگر مقدونیه است که اسکندر از آنجاست. در گذشته در روم شهر زیاد بود ولی اکنون ده فراوان است -انتهی:
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
سوم دشت گردان ایران زمین.
فردوسی.
که میرین شیران سرافراز روم
ز گرگ دلاور تهی کرد بوم.
فردوسی.
به گور تنگ سپارد ترا دهان فراخ
اگرت مملکت از حد روم تا خزر است.
کسایی.
تا روم ز هند لاجرم شاها
گیتی همه زیر باج و سا کردی.
عسجدی.
ابر شد نقاش چین و باد شد عطار روم
باغ شد ایوان نور و راغ شد دریای گنگ.
منوچهری.
شاه را سر سبز باد و تن جوان تا هرزمان
شاعران آیندش از اقصای روم و حد چین.
منوچهری.
با یکدیگر مشغول شوند و به روم و یونان نپردازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 73).
گر روم بدو سپاری و گر ترک
شاهنشه ری کنی غلامش را.
ناصرخسرو.
روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند.
خاقانی.
چه باید رفت تا روم از سر ذل
عظیم الروم عزالدوله اینجا.
خاقانی.
وگر حرمت ندارندم به ابخاز
کنم زآنجا به راه روم مبدا.
خاقانی.
خفچاق و روس رسمی ابخاز و روم ذمی
ذمی هزار فرقه رسمی هزار لشکر.
خاقانی.
من آن روم سالار تازی هشم
که چون دشنه ٔ صبح زنگی کشم.
نظامی.
در سفر گر روم بینی یا ختن
از دل تو کی رود حب الوطن.
مولوی.
ای موی تو شاه زنگ و رویت مه روم
شاهی و مهی حسن ترا گشته رسوم
گفتم که غلام هر دوام گفتی نه
یا زنگی زنگ باش یا رومی روم.
انصاف.
و رجوع به رُم شود.
- بحر روم، بحرالروم. دریای روم. (یادداشت مؤلف). مدیترانه. (ناظم الاطباء):
وز بهر خز و بز و خورشهای چرب و نرم
گاهی به بحررومی و گاهی به کوه غور.
ناصرخسرو.
و رجوع به بحر روم و مدیترانه و ترکیب دریای روم شود.
- دریای روم، بحرالروم. بحرالمتوسط. بحرالابیض المتوسط. دریای مدیترانه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مدیترانه شود.
- دیبای روم، نوعی دیبا که از روم قدیم می آورده اند: بر در هر دکان طوایف بغداد و خزهای کوفه و دیبای روم. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 53).
- روم پرور، پرورنده ٔ روم، یعنی سرزمین سفیدپوستان و مردم سفیدپوست. پرورنده ٔ سپیدروی و سپیدپوست:
ای چاوش سپید تو هم خادم سیاه
خورشید روم پرور و ماه حبش نگار.
خاقانی.
- روم ستاننده، گیرنده ٔ کشور روم:
سلطنت اورنگ خلافت سریر
روم ستاننده ٔ ابخازگیر.
نظامی.
- روم و حبش، روزگار و عالم به اعتبار روز و شب یا سپیدی روز و سیاهی شب. (از ناظم الاطباء).
- روم وزنگ، کشور روم و مملکت زنگبار یا مردم آن دو. مجازاً، سپیدی و سیاهی:
برآمیخته لشکر روم و زنگ
سپید و سیه چون گراز دورنگ.
نظامی.
- سپاه روم، کنایه از روز است:
چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ
سپاه روم زد بر لشکر زنگ.
نظامی.
و رجوع به کتابهای تاریخی و جغرافیایی و فرهنگهای اعلام و ماده ٔ بیزانس شود.
|| در تداول شعرا مقابل زنگ و حبش. (یادداشت مؤلف). سپید. سپیدپوست در مقابل سیاه و سیاه پوست.
- امثال:
یا زنگی زنگ یا رومی روم.
|| علاوه بر معنی معروف مدتها به معنی دولت عثمانی متداول بوده است. چه، این دولت مانند جانشین روم شرقی استانبول را پایتخت داشت و بیش و کم متصرفات روم شرقی را نیز متصرف بود گاه از آن مملکت ترکیه ٔ قدیم اراده کنند. (یادداشت مؤلف). || گاه روم گویند و از آن یونان اراده کند. (یادداشت مؤلف).

روم. (اِخ) ج ِ رومی. (ناظم الاطباء). بر حسب روایات داستانی روم نام رومیان. (ترجمان القرآن جرجانی). گروهی است از اولاد روم بن عیصو، و رومی منسوب است به آن. گویند: رجل رومی و قوم روم، ومیان مفرد و جمع جز یاء فرقی نیست. (از منتهی الارب). نام گروهی از اولاد روم بن عیصو. (ناظم الاطباء). ملت معروف که پادشاه قسطنطنیه از آن ملت است. برخی آنهارا از بنی کیتم بن یونان دانسته اند و آن یابان بن یافث بن نوح است و برخی از نسل روم بن یونان بن علجان بن یافث بن نوح و بعضی دیگر از نسل رعویدبن عیصوبن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام، و جوهری آنان را از نسل روم بن عیصوبن اسحاق شمرده است. (از صبح الاعشی ج 1 ص 367).

معادل ابجد

شهبانوی روم باستان

1134

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری